جستجو
50,000 تومان
اشترک گذاری

کم‌کم داشتم خودم را قانع می‌کردم که آره واقعاً چیزی نیست؛ ولی خب داشتند با هم کلی می‌خندیدند و رفیقم با دستش روی شانه عشقم می‌زد. اشک‌ها همینطور از چشمانم سرازیر شده بودند و بعد از چند دقیقه از ماشین پیاده شد و خریدهایی که کرده بودند را از در عقب ماشین برداشت و کلید انداخت و رفت توی خانه.

کم‌کم داشتم خودم را قانع می‌کردم که آره واقعاً چیزی نیست؛ ولی خب داشتند با هم کلی می‌خندیدند و رفیقم با دستش روی شانه عشقم می‌زد. اشک‌ها همینطور از چشمانم سرازیر شده بودند و بعد از چند دقیقه از ماشین پیاده شد و خریدهایی که کرده بودند را از در عقب ماشین برداشت و کلید انداخت و رفت توی خانه.

فیلترها
Sort
display