تورم یکی از موضوعات مهم و پیچیده اقتصاد و سیستم مالی دنیای مدرن است و تأثیرات گستردهای بر روی زندگی افراد، کسبوکارها و توسعه کشورها دارد. زندگی مردم تا حدی تحت تأثیر تورم است که حتی اگر فردی در جامعه علاقهای به مباحث اقتصادی نداشته باشد، آن را با تمام وجود در زندگی احساس خواهد کرد. معمولاً دنبال کنندگان مباحث اقتصادی به علل رشد و توسعه کشورها توجه میکنند، من نیز، بهعنوان یک دانشجو اقتصاد، گاهی به مسائل اقتصادی کشور و موضوعاتی در این دسته میاندیشیدم و تا امروز برایم یک جواب مهمتر از بقیه موارد بوده است: مقابله با تورم.
این کتاب بحثی ساده و روشن است درباره اینکه چرا تورم رخ میدهد و چرا برخلاف پافشاریهای بسیاری از افراد در واشنگتن، تقریباً هر سطحی از تورم هم برای اقتصاد و هم برای جامعه «بد» است.
همانطور که در فصل اول خواهیم دید، کژفهمیها درباره تورم تقریباً بهاندازه دلارهای زیمباوه فراوان هستند. (زیمباوه یکی از بزرگترین تورمزدگان تاریخ است.) ما اغلب میشنویم، که برای مثال، فدرال رزرو باید «کمی تورم» ایجاد کند تا نرخ اشتغال و رفاه را افزایش دهد. بااینحال، وقتی رفاه «خیلی زیاد» میشود، میشنویم که بانک مرکزی باید برای پیشگیری از تورم نرخ بهره را افزایش داده و از «برافروختگی» اقتصاد جلوگیری کند. این تناقضات سرگیجهآور هستند.
حتی کسانی که درباره هزینههای کلان دولتی امروز نگران هستند – به دلایلی کاملاً موجه – قضیه را بهدرستی نمیفهمند. شما اغلب از ترسهایی در غالب اینکه بدهی روزافزون فدرال «توسط نسلهای آینده پرداخت خواهد شد» میشنوید. واقعیت این است که ما همین حالا هم آن را با مالیات پنهانی به نام تورم، تمام و کمال پرداخت میکنیم.